نوع مقاله : علمی - پژوهشی
چکیده
بیان مسئله و هدف: پدیدهٔ «دیگری» از مفاهیم بنیادی در گفتمانهای فرهنگی و نشانهشناسی است که همواره بهمثابهٔ آینهای برای بازشناسی «خود» عمل کرده است. در جهان معاصر، این مفهوم بیش از پیش در متون ادبی و فرهنگی بازتاب یافته و به ابزاری برای تحلیل سازوکارهای سلطه، قدرت و هویت بدل شده است. در همین راستا، کتاب إسلام بلا ضفا، اثر یوسف إدریس، تصویری چندوجهی از مواجهۀ جهان اسلام با غرب و قدرتهای استعمارگر ارائه میدهد و در قالبی ادبی– انتقادی به بازنمایی مناسبات سلطه و مقاومت در بستر فرهنگی مصر و جهان عرب میپردازد. نویسنده، با زبانی استعاری و کنایی، سیمای دشمنان تاریخی اسلام یعنی آمریکا و اسرائیل را از خلال نشانههایی چون «غول احمق»، «اختاپوس صهیونیستی»، «ذبح نفتی» و «نقشههای مخرب» بازآفرینی میکند تا، از این طریق، بحران هویت و سلطهپذیری و خودباختگی فرهنگی جوامع اسلامی را برجسته سازد. در این میان، رویکرد امبرتو اکو، بهعنوان یکی از برجستهترین نظریهپردازان نشانهشناسی، ابزاری تحلیلی فراهم میآورد که از سطح دلالتهای ظاهری متون فراتر میرود و به لایههای پنهان معنا دست مییابد. اکو با طرح مفاهیمی چون دانشنامهٔ فرهنگی، خوانندهٔ الگو و تأویل اصیل، امکان بازخوانی متون را در پیوند با نظامهای فرهنگی و رمزگانهای اجتماعی میسر میسازد. پژوهش حاضر با تکیه بر همین دیدگاه میکوشد تا نشان دهد چگونه یوسف إدریس، با بهرهگیری از گنجینۀ فرهنگی– تاریخی جهان عرب، گفتمان «خود» را در تقابل با «دیگری» بازتعریف میکند و چگونه استعارهها و رمزگانهای زبانی او به بازتولید معنا در بستر تاریخی و سیاسی مصر دهۀ پایانی قرن بیستم میانجامد. هدف اصلی این پژوهش کشف سازوکارهای نشانهای در بازنمایی دیگری در إسلام بلا ضفاف است؛ بهویژه اینکه چگونه عناصر زبانی و فرهنگی در خدمت بازسازی مفاهیم هویت، مقاومت و سلطه قرار میگیرد. این تحقیق، با فاصلهگرفتن از رویکردهای صرفاً تاریخی یا سیاسی، متن را بهمثابهٔ نظامی از نشانهها مینگرد که در آن هر نشانه در شبکهای از رمزگانهای فرهنگی معنا مییابد.
روششناسی: پژوهش حاضر، از نظر ماهیت، توصیفی– تحلیلی و، از حیث روش، نشانهشناسی فرهنگی با تکیه بر الگوی امبرتو اکو است. دادههای اصلی از متن عربی کتاب إسلام بلا ضفاف استخراج شده و تحلیل بر مبنای تطبیق رمزگانهای زبانی، استعاری و فرهنگی در چهارچوب مفاهیم اکو انجام گرفته است. در این تحلیل، ابتدا نظام نشانهای متن در پیوند با بافت تاریخی و فرهنگی مصر و جهان عرب شناسایی شده، سپس سازوکار تولید معنا و فرایند تعامل میان «خوانندهٔ الگو» و «نویسندهٔ الگو» بررسی شده است. در فرایند تحلیل، واحدهای نشانهای همچون واژهها، استعارهها و ساختارهای تقابلی (خود/ دیگری، شرق/ غرب، مقاومت/ سلطه) بهعنوان مؤلفههای دلالتی انتخاب و بر مبنای شبکههای دانشنامهای و رمزگانهای مشترک فرهنگی تفسیر شده است. روش کار بر این اصل استوار است که هیچ نشانهای بهصورت منفرد معنا نمییابد، بلکه در بستر تاریخی و در ارتباط با حافظۀ فرهنگی ملتها معنا میگیرد.
بحث و تحلیل: نتایج تحلیل نشانهشناختی نشان میدهد که، در إسلام بلا ضفاف، مفهوم «دیگری» همزمان دو نقش ایفا میکند: ازسویی، دشمنی تاریخی و خارجی است که در قالب استعارههایی چون «غول احمق» و «اختاپوس» بازنمایی میشود؛ ازسوی دیگر، نمادی از بحران درونی و خودفراموشی فرهنگی است. یوسف إدریس، با آفرینش شبکهای از نشانهها، گفتمان «خودِ عرب و مسلمان» را در مواجه با استعمار نوین به تصویر میکشد و، از رهگذر زبانی نشانهمدار، ساختار سلطه و وابستگی اقتصادی و فکری جوامع عربی را نقد میکند. استعارهٔ «غول احمق» در تحلیل اکو نشانهای دووجهی است؛ از یکسو قدرت نظامی و اقتصادی آمریکا را بازنمایی میکند و ازسوی دیگر با صفت «احمق» ارزش اخلاقی و انسانی آن را تهی میسازد. این ترکیبْ نماد تضاد میان تمدن مادی و فقدان خرد اخلاقی در گفتمان غربی است. در سطحی دیگر، استعارهٔ «اختاپوس» برای توصیف اسرائیل بهکار رفته که با بازوهای متعدد خود بر جهان چنگ انداخته است. این نشانه نهتنها بیانگر قدرت سیاسی رژیم صهیونیستی، بلکه نمادی از شبکههای نفوذ و سلطه جهانی است. مطابق با نظریۀ رمزگانهای فرهنگی اکو، این استعاره ریشه در حافظۀ جمعی جهان عرب دارد و معنای آن تنها از طریق آشنایی با تاریخ استعمار و منازعات اعراب و اسرائیل قابل درک است. واژههای «نقشهٔ مخرب» و «طرح هوشمندانه» بهمثابهٔ رمزگانهایی از سیاستهای استعماری و رسانهای غرب در جهان عرب عمل میکند. اکو تأکید دارد که معنا از خلال روابط متقابل نشانهها و رمزگانها پدید میآید؛ بدینسان، در متن إدریس نیز واژگان مذکور، با ارجاع به نظام دانشی مشترک در فرهنگ عربی– اسلامی، دلالتی فراتر از معنای لغوی خود مییابد. این استعارهها مخاطب را از سطح سیاسی به لایههای فرهنگی– روانی سلطه سوق میدهد و بحران اعتمادبهنفس و خودباختگی را بهعنوان پیامد استعمار فکری بازمینمایاند. از مهمترین لایههای معنایی در متن، استعارهٔ «ذبح نفطی» است که به کشتار اقتصادی جهان عرب اشاره دارد. این ترکیبْ پیوندی میان مفهوم مذهبی قربانی و واقعیت اقتصادی استعمار برقرار میکند و، به تعبیر اکو، ازجملهٔ نشانههایی است که بافت فرهنگی و دینی را به سیاست معاصر پیوند میزند. در اینجا، نفت بهمثابهٔ «شریان حیاتی» ملتهای عربی به خون بدل میشود که در پیکر نظام سرمایهداری جهانی جریان مییابد. چنین تصویری نهایت ضعف و استثمار را در قالبی نشانهای بیان میکند. در مجموع، میتوان گفت که إدریس، با آگاهی از رمزگانهای مشترک میان خوانندگان عرب، متنی خلق کرده است که بهصورت چندلایه معنا میدهد و خواننده را از سطح روایت سیاسی به تأملی نشانهشناختی دربارهٔ سرنوشت فرهنگی خود فرامیخواند. در پرتو دیدگاه اکو، این خوانش چندسطحی نه نشانهای از ابهام، بلکه ابزار تولید معنا و بازآفرینی فرهنگ است.
دستاوردها: پژوهش حاضر نشان داد که رویکرد نشانهشناختی اکو ابزاری کارآمد برای تحلیل متون انتقادی جهان عرب است. نخست آنکه دیگری در إسلام بلا ضفاف صرفاً دشمن بیرونی نیست، بلکه سازهای فرهنگی است که به بازتعریف «خود» میانجامد. دوم آنکه استعارهها و رمزگانهای فرهنگیِ بهکاررفته در اثر از دل تاریخ استعمار و حافظۀ جمعی ملتها برخاسته و، در سطحی فراتر از زبان، حامل پیامهای اجتماعی و ایدئولوژیک است. سوم آنکه، با بهکارگیری مفاهیمی چون خوانندهٔ الگو و دانشنامهٔ فرهنگی، میتوان نشان داد که إدریس آگاهانه خواننده را به مشارکت در فرایند معناسازی دعوت میکند.
کلیدواژهها
موضوعات