نوع مقاله : مقاله پژوهشی
چکیده
بیان مسئله و هدف: سبکشناسی شناختی رویکردی نوین در قلمرو مطالعات سبکشناسی است که در دهۀ نخست قرن بیستویکم و بلافاصله پس از پیدایش نظریههای زبانشناسی شناختی و تحتتأثیر جدی این مکتب پدیدار شد. این رویکرد با تکیه بر نظریههای زبانشناسی شناختی به بررسی نحوۀ بازنمایی مفاهیم، تجربهها و ساختارهای ذهنی در زبان ادبی میپردازد. برخلاف سبکشناسی سنتی، که بیشتر بر ویژگیهای زبانی و بلاغی تمرکز دارد، سبکشناسی شناختی بهدنبال کشف سازوکارهای ذهنی و شناختیای است که نویسنده و خواننده در فرایند تولید و دریافت متن بهکار میگیرند. یکی از مهمترین این سازوکارها استعارۀ مفهومی است. در نظریۀ استعارۀ مفهومی، که لیکاف و جانسون مطرح کردهاند، استعاره نه صرفاً آرایهای ادبی و زینتی، بلکه سازوکاری بنیادی برای اندیشیدن و فهم جهان بهشمار میآید. برایناساس، ذهن انسان مفاهیم انتزاعی را از طریق مفاهیم عینی و ملموس درک میکند و زبان بهمنزلۀ ابزاری برای بازنمایی این فرایند ذهنی عمل میکند. ازجملۀ ادیبان معاصر، که دیدگاهها و جهانبینی خود را با کاربست استعارههای شناختی به مخاطب نمایانده است، مصطفی لطفی منفلوطی است. کتاب النظرات او، با بهرهگیری از شبکهای غنی از استعارههای مفهومی، تصویری روشن از نگاه نویسنده به مسائل اجتماعی، اخلاقی و ارائه میدهد. بررسی سبکشناسانۀ این اثر در چهارچوب رویکرد شناختی نشان میدهد که چگونه منفلوطی، از طریق زبان استعاری و بازنماییهای ذهنی، تجربههای فردی و دغدغههای اجتماعی خود را ساختارمند به خواننده منتقل میکند و او را در درک و بازآفرینی این جهانبینی شریک میسازد. ازاینرو، هدف این پژوهش شناسایی و تحلیل مهمترین ویژگیهای سبکی استعارههای مفهومی منفلوطی در گزیدهٔ داستانهای النظرات ازجمله «الکأس الأولی»، «إلی الدیر»، «عبرة الدهر»، «غرفة الأحزان»، «البائسات»، «التوبة»، «علی سریر الموت» و «قتیلة الجوع» و تبیین نقش آنها در بازنمایی دیدگاههای اجتماعی نویسنده است. بررسی این مسئله که منفلوطی در کاربست حوزههای مبدأ برای حوزههای مقصد، در استعارههای مفهومی اجتماعی این اثر، بیشتر از کدام دامنههای مبدأ بهره برده، ازجمله اهداف این پژوهش است.
روششناسی: شیوۀ گردآوری اطلاعات در این پژوهش کتابخانهای است و روش تحقیق بهصورت توصیفی ــ تحلیلی و با رویکرد سبکشناسی شناختی انجام شده است. دادههای گردآوریشده با استفاده از روش تحلیل محتوا طبقهبندی و پردازش شده است. در گام نخست، مبانی نظری سبکشناسی شناختی و دیدگاههای صاحبنظران این حوزه تبیین شد. سپس، مصادیق مرتبط با استعارههای مفهومی اجتماعی از داستانهای کوتاه کتاب النظرات منفلوطی استخراج گردید. در مرحلۀ پایانی، دادهها براساس حوزههای مبدأ و مقصد تجزیه و تحلیل شد تا، ضمن روشنشدن دامنههای مبدأ و گسترههای مقصد و تنوع استعارههای اجتماعی، نقش آنها در بازنمایی دیدگاههای اجتماعی نویسنده بیان و ویژگیهای سبکی نثر او شناسایی شود.
بحث و تحلیل: منفلوطی در داستانهای منتخب النظرات با سبک ویژه و منحصربهفرد خویش توانسته است مفاهیم پیچیده و انتزاعی اجتماعی را در قالب پدیدههایی عینی و محسوس بازنمایی کند؛ پدیدههایی که بر تجربۀ ادراکی و زیستۀ مخاطب استوار است، ازهمینرو، درک و دریافت آنها را آسان و ملموس ساخته است. او این مهم را از طریق نظامی گسترده و متنوع از استعارههای شناختی ساختاری، هستیشناختی و جهتی تحقق بخشیده است. در این میان، استعارههای ساختاری از بسامد بالاتری برخوردارند، زیرا این نوع استعارهها قابلتجزیه به نگاشتهای متعددی است که امکان بازنمایی روابط و ساختارهای اجتماعی را در قالبی روشنتر و قابلفهمتر فراهم میکند. آنچه در تحلیلهای شناختی بهروشنی دیده میشود، توانایی منفلوطی در مفهومسازی چندبعدی است؛ به این معنا که او هر حوزۀ مقصد مفهومی مانند ازدواج، فساد، عشق و میگساری را نه به یک مبدأ، بلکه به چندین حوزۀ مبدأ متنوع پیوند میدهد. این رویکرد لایههای تازهای از معنا میآفریند و امکان میدهد تا یک پدیدهٔ اجتماعی از زوایای گوناگون تبیین شود. برای نمونه، ازدواج در نگاه او تنها پیمانی انسانی نیست، بلکه عرصهای است که در قالب تجارت، آزمایش، نبرد و مبارزه تصور میشود. فساد اخلاقی نیز نه صرفاً یک انحراف رفتاری، بلکه با مفاهیمی استعاری همچون سرقت و تجارت بازنمایی میشود. عشق، در سیمای راهی پرخطر، همچون سمی کشنده یا نوشیدنیای تلخ جلوه میکند. موضوع میگساری نیز بهمثابۀ فریفتگی، قتل، پوشش عقل و عامل نابینایی تصور میشود. این تنوع در پیوند حوزههای مبدأ و مقصد تنها ابزاری برای زیباترشدن زبان نیست، بلکه به سبک منفلوطی بُعدی تأثیرگذار و عاطفی میبخشد و او را قادر میسازد تا با بیانی تکاندهنده به سراغ مشکلات اجتماعی زمانهاش برود. درحقیقت، خواننده نهتنها در سطح عقلانی پیام او را دریافت میکند، بلکه در سطح عاطفی و حسی نیز با متن درگیر میشود. در این میان، تنیدگی استعارههای هستیشناختی و جهتی نقشی کلیدی در غنای مفهومسازیهای او دارد، زیرا این استعارهها مفاهیم انتزاعی را با عناصر بنیادین تجربه انسانی همچون فضا، جهت، مسیر، شیء و ماده پیوند میدهد و درک و لمس مفاهیم دشوار را برای مخاطب عمیقتر میسازد.
دستاوردها: سبک منفلوطی در النظرات جلوهای خاص از بهکارگیری استعارههای شناختی اجتماعی را نشان میدهد. او با تأکیدهای بلاغی همچون اسلوب قصر، کاربست اسم اشاره و جملات موصولی، همچنین، با بهرهگیری از زبانی احساسی و خطابی، معنا را برجستهتر و اثرگذارتر ساخته است. از برجستهترین ویژگیهای سبکی او تقابلهای دوگانه، توازن موسیقایی و لحن هشداردهنده است که متن را هم از نظر عاطفی و هم از نظر معنایی غنی کرده است. بدینسان، منفلوطی توانسته است با بهکارگیری استعارههای مفهومی متنوع، مفاهیم انتزاعی اجتماعی را به شیوهای ملموس و چندلایه بازنمایی کند و اثری بیافریند که نه تنها انتقالدهندۀ معنا، بلکه برانگیزانندۀ احساسات و اندیشههای خواننده است.
کلیدواژهها
موضوعات